جدول جو
جدول جو

معنی قاسم کندی - جستجوی لغت در جدول جو

قاسم کندی(سِ کَ)
دهی است جزء دهستان ارشق بخش مرکزی شهرستان مشکین شهر. در 48هزارگزی شمال خاوری خیاو و 3هزارگزی شوسۀ گرمی به اردبیل واقع است. موقع جغرافیائی آن کوهستانی و هوای آن معتدل است. 350 تن سکنه دارد. آب آن از چشمه و محصول آن غلات و حبوبات و شغل اهالی زراعت و گله داری است. راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(دِ کَ)
دهی از دهستان چهاراویماق بخش قره آغاج شهرستان مراغه، واقع در 7500 گزی جنوب خاوری شوسۀ مراغه بمیانه. محلی است کوهستانی و معتدل و سکنۀ آن 157 تن مذهبشان شیعه و زبانشان ترکی است، آب آنجا از رودخانه است و محصول آنجا غلات، نخود، بزرک میباشد. شغل اهالی زراعت و صنعت دستی جاجیم بافی است. راه مالرو میباشد. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
(سِ وَ لَ)
میر قاسم ولدی، از امرای نامدار میرزا (سلطان حسین میرزا) بود و طبع لطیف داشت و همیشه به شعرای زمان صحبت میداشت. از اوست این مطلع:
تاج سلطانی که هر ترکش سری را افسر است
ترک او خوشتر که در هر ترک او ترک سر است.
(ترجمه مجالس النفائس ص 171)
لغت نامه دهخدا
یکی از عالمان و فقیهان مدینه در زمان عمر بن عبدالعزیز است. عمر وی را با نه تن دیگر از فقیهان مدینه خواست و به آنان گفت شما را برای آن دعوت کردم که طرفدار حق و عدالت باشید. اگر کسی را دیدید که بیدادگری میکند و یا یکی از فرمانداران من راه ظلم و تبهکاری پیش گرفته اند باید مرا آگاه سازیدو سپس متفرق شدند. (سیرۀ عمر بن عبد العزیز ص 32)
لغت نامه دهخدا
(سِ مِ کَنْ نو)
ابن محمد بن قاسم بن ادریس از بازماندگان امیران ادریسی در دومین دولت آنان در ردیف مراکش است. وی در قلعۀ ’حجرالنسر’ مستقر گردید و بر شهرهای غرب دور جزشهر فاس که مردم آن زیر بار اطاعت وی نرفتند حکومت کرد و برای عبیدیان دعوت نمود و به سال 337 هجری قمری وفات کرد. رجوع به الاستقصاء ج 1 ص 85 و جذوه الاقتباس ص 317 و زرکلی چ 2 ج 6 ص 16 و رجوع به قاسم حمودی شود
لغت نامه دهخدا
(سِ کَ)
ابن محمد، مکنی به ابوالحسن. شاعری است بیروتی که در آن شهر تولد و وفات یافت. (1256- 1328 هجری قمری / 1840- 1910 م.) وی به تدریس اشتغال ورزید و در شعر و ادب شهرت بسزائی یافت. دو دیوان دارد: 1- مرآت الغریبه، چاپی. 2- ترجمان الافکار، چاپی. 3- ارجوزه فی القرآن الشریف، خطی. رجوع به نفحه البشام ص 19 و آداب شیخو ج 2 ص 73 به بعد و بروکلمان و آداب زیدان ج 4 ص 252 و اکتفاء القنوع 486 و معجم المطبوعات 1559 و روادالنهضه الحدیثه 81 و الاعلام زرکلی چ 2 ج 6 ص 19 شود
لغت نامه دهخدا
(سِ مِ کَ)
از بزرگان عهد سلطان حسین میرزا است که در ف تنه ابوالقاسم بخشی کشته شد. (حبیب السیر چ خیام ج 4 ص 538)
لغت نامه دهخدا
(سِ مِ کِ)
ابن محمد بن عبداﷲ (1111- 1201 هجری قمری / 1700- 1786 میلادی) . یکی از دانشمندان یمانی و از مردم صنعاء بود. شوکانی گوید: وی استاد استادان است و تألیفاتی دارد. او راست: 1- رسائل. 2- اجوبه. رجوع به البدر الطالع ج 2 ص 52 و الاعلام زرکلی چ 2 ج 6 ص 18 شود
لغت نامه دهخدا
(سِ مِ)
مولانا ابوالقاسم نجم الدین کابلی. از شاگردان عبدالرحمان جامی است. پدرش از ملازمان اردوی امیر تیمور بود. وی در کابل به دنیا آمد. در ملازمت میرزا کامران برادر همایونشاه به حج رفت. بعد از بازگشت به هرات و مرگ میرزا کامران به سال 964 هجری قمری به هندوستان رفت و در زمان اکبر شاه مدتی در بنارس و بعد در آگره اقامت گزید. و به سال 988 هجری قمری در 110 سالگی درگذشت. او راست:
بزن بر سینۀ من خنجری چند
زرحمت بر دلم بگشا دری چند
وفا ناید دلا از تنگ چشمان
مسلمانی مجو از کافری چند.
(از قاموس الاعلام ترکی)
لغت نامه دهخدا
(سِ مِ حَ نَ)
شیخ قاسم حنفی، حنفی از علماء است. او راست: ردالقول الخائب فی القضاء علی الغائب. (معجم المطبوعات ج 2 ستون 1482)
لغت نامه دهخدا
(سِ مِ مِ)
از علماء قرن 11 هجری قمری و از مشاهیر خوش نویسان است. وی از وطن خود دیاربکر به استانبول آمد و در 1204 هجری قمری درگذشت. چون آیات قرآنی را به خط غبار بر روی دانه های برنج مینوشت به ’غباری’ شهرت یافته است. دعوی سیادت نیز میکرد اما نسبش مجهول است. (از قاموس الاعلام ترکی)
لغت نامه دهخدا
(سِ اَ فَ)
سعد ضابط. از علماء است و او راست: کتاب الوشاح الذهب وطوقه فی تعبئه الجیش و سوقه. این کتاب درمصر طبع شده است. (معجم المطبوعات ج 2 ستون 1483)
لغت نامه دهخدا
(یِ کِ)
سلمان بن ربیعه بابلی تمیمی نخستین قاضی کوفه است که به این اسم (قاضی) معروف شد. وی در کوفه چهل روز در این شغل ماند و هیچ اختلاف و مخاصمه را نزد او نیاوردند. به وی سلمان خیل نیز گویند زیرا در خلافت عمر در کوفه متولی نگهبانی خیل (اسب) گردید. او مردی صالح و پارسا بود هر سال به حج میرفت. ابودابل از او روایت دارد پدر او شریح بن حرب قاضی کندی است. (الانساب سمعانی)
لغت نامه دهخدا
(کَ)
دهی است جزء دهستان اوریاد بخش ماه نشان شهرستان زنجان. در 24هزارگزی شمال باختری ماه نشان واقع و موقع جغرافیائی آن کوهستانی و سردسیر است. 644 تن سکنه دارد. آب آن از چشمه سار و محصول آن غلات و بن شن و انگور و میوه جات و شغل اهالی زراعت است و راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2)
لغت نامه دهخدا
(سِ عَ کَ)
دهی است جزء دهستان کیوان بخش خداآفرین شهرستان تبریز. در 17500گزی جنوب خداآفرین و 14500گزی شوسۀ اهر به کلبیر واقع و موقع جغرافیائی آن کوهستانی وگرمسیر مالاریائی است. 197 تن سکنه دارد. آب آن از چشمه و محصول آن غلات و شغل اهالی زراعت و گله داری است. راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
(سِ کَ)
دهی است جزء دهستان قلعه برزند بخش گرمی شهرستان اردبیل. در 15هزارگزی باختر گرمی، در مسیر شوسۀ گرمی به اردبیل و در جلگه واقع و هوای آن گرمسیری است. 202 تن سکنه دارد. آب آن از چشمه و برزندچای و محصول آن غلات و حبوبات و شغل اهالی زراعت و گله داری است. راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا